Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 84 (2219 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Er soll gesagt haben ... U بنا به گفته مردم او گفت ...
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sich nicht dazu kriegen lassen, so zu denken wie die <idiom> U نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
Mir wurde gesagt ... U به من گفته شد ...
Stellungnahme {f} U گفته
Ausspruch {m} U گفته
Aussage {f} U گفته
Äußerung {f} U گفته
Grundsatz {m} U گفته اخلاقی
Spruch {m} U گفته اخلاقی
Maxime {f} U گفته اخلاقی
Es ist die Rede davon, dass ... U گفته می شود که ...
genannt <adj.> <past-p.> U گفته شده
obengenannt <adj.> U گفته شده
vorstehend genannt <adj.> U گفته شده
oben genannt <adj.> U گفته شده در بالا
obenerwähnt <adj.> U گفته شده در بالا
oben erwähnt <adj.> U گفته شده در بالا
oben aufgeführt <adj.> U گفته شده در بالا
vorgenannt <adj.> U گفته شده در بالا
Die Tat wirkt mächtiger als das Wort. U دو صد گفته چو نیم کردار نیست .
Taten sagen mehr als Worte. U دو صد گفته چو نیم کردار نیست .
Es ist genug gesagt worden! U به اندازه کافی گفته شده!
Es muss gesagt werden, dass ... U لازم هست که گفته بشه که ...
eine Presseerklärung abgeben U گفته بیانیه به آژانسهای خبری دادن
Gott sei Dank! U خدا را شکر! [گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
Bevölkerung {f} [Bev.] U مردم
Dutzende Menschen U ده ها تن از مردم
Demagogie {f} U مردم فریبی
Anthropologe {m} U مردم شناس
Alraun {m} U مردم گیاه
Bürgerinitiative {f} U همبستگی مردم
man sagt U مردم می گویند
Alraune {f} U مردم گیاه
Demokratie {f} U مردم سالاری
Bevölkerungsschicht {f} U طبقه مردم
Bevölkerung {f} [Bev.] U تعداد مردم
öffentliche Bekanntmachung U آگهی به مردم
Bürgerinitiative {f} U اتحاد مردم
beim Publikum ankommen U مردم نواز بودن
eine ganze Menge Leute U عده زیادی از مردم
der Unmut in der Öffentlichkeit U تنفر مردم عمومی
Nicht wenige ... U تعداد زیادی [از مردم]
eine ganze Anzahl Leute U عده زیادی از مردم
Demokrat {m} U خواهان مردم سالاری
pferchen U چپاندن [مردم یا جانوران را در جایی]
Viele Leute wurden verletzt. U مردم زیادی آسیب دیدند.
Anteil {m} U گروه [توده] از مردم یا چیزها
Vater Staat {m} U دولت [که از مردم حمایت می کند]
die Reaktion des Auslandes U واکنش مردم در کشورهای خارجی
ausspucken U بیرون کردن [مردم از خانه ها]
Bußpredigt {f} U موعظه برای تشویق مردم به توبه
Bangemacher {m} U ایجاد کننده رعب و هراس در مردم
Anschluss haben U رابطه داشتن [با مردم برای هدفی]
Entgleisung {f} U اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
Rattenfänger {m} U تحریک کننده توده مردم [سیاست]
Klausurtagung {f} U مجلس جدا از مردم عمومی [سیاست]
Taktlosigkeit {f} U اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
Menschen aus dem Wasser retten U مردم را [از غرق شدن ] در آب نجات دادن
Volksverführer {m} U تحریک کننده توده مردم [سیاست]
Absperrgitter {n} U نرده موقت [برای جلوگیری از ازدحام مردم]
Anschluss finden U رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
verkehren U رفت وآمد کردن [مردم یا وسایل نقلیه]
Danke für den Rückruf. U با تشکر برای تماس. [به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
Rattenfänger {m} U نی نواز [با نوازش مردم را تلسم می کند] [اصطلاح مجازی]
Ausrutscher {m} U اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم [اصطلاح روزمره]
Fettnäpfchen {n} U اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم [اصطلاح روزمره]
Ich komme momentan nicht viel unter [die] Leute. U این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
einen Fauxpas begehen U اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
Volksverführer {m} U نی نواز [با نوازش مردم را تلسم می کند] [اصطلاح مجازی]
scharfes Durchgreifen {n} U سرکوبی [سختگیری] [رفتار مرجع قدرتی با گروهی از مردم]
etwas [Genitiv] Herr werden U چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
die Menschen dort abholen, wo sie stehen <idiom> U از نظر روحی وفکری خود را با مردم همبرابر بکنند
Die Leute fragten sich, wie diese Vorrichtung funktionierte. U مردم در شگفت بودند که این ابتکار چگونه کار می کرد.
Kaste {f} U طبقات مختلف مردم [کاست ] [مثال در هند] [جامعه شناسی]
Kolonie {f} U موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم [مانند زندان]
Die Kirschen in Nachbars Garten schmecken immer süßer. <proverb> U مرغ همسایه غازه [مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
Zweck der Geldstrafen ist es, die Leute vom Schnellfahren abzuhalten. U قصد جریمه مالی این است که مردم را از تند رانی منصرف بکنند.
dreitägige Klausurtagung {f} U گردهمایی سه روزه دور از مردم عمومی [برای دعا کردن، درس دینی و عبادت]
Stell die Stühle weit genug auseinander, dass sich die Leute gut bewegen können. U فاصله صندلی ها را به اندازه کافی از هم جدا بگذار که مردم بتوانند به راحتی تکان بخورند.
das Maul aufreißen <idiom> U چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت [مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه]
Die Aktion scharf sollte von den sozialen Problemen ablenken. U قصد این سرکوبی [مردم] این بود که ازمشکلات اجتماعی منحرف بکند.
jodeln U صدای آواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی درآواز خود تکرارمیکنند
Kolonie {f} U گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی از قوانین و حکومت کشورشان در آنجا پیروی کنند
ein [einen] Arsch voller Menschen U دسته دسته مردم
Recent search history Forum search
2Du bist gemein
1Allgemeingut
1Publizist
1ach du liebe zeit
0معنی کلمه خوش قول چیست؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com